هوا رو به تاریکی میرفت و ما عملاً محاصره شده بودیم. آتش دشمن، هر لحظه سنگینتر میشد. به هر ضرب و زوری که بود با عقبه تماس گرفتیم و قرار شد روی دشمن، آتش بریزند. از آنجا که فاصله ما با دشمن، خیلی کم بود، جان حاج علی و حاج یدالله هم در خطر بود. نگران جان آن دو بودیم.
خاطراتی از شهید حاج یدالله کلهر
یکشنبه ۳۰ اردیبهشت - اقتصادی